نبود....

مطمئنم چند روزی را که در عرش سپری کردم از روز های دنیایم نبود....

از ساعات مادی و گذرای زندگی ام نبود....

زیستن در جوار گنبد و گل دسته هایی که همه میزبانش را صاحب الامر  می دانند....از لحظات عادی زمینی نبود....

اصلا از جنس زمان و مکان نبود....

گویی جهان در توقف بود تا تو به نجوای دلت برسی...

تا تو به نور سبز رنگ آرامش بخشش خیره شوی....

گویا که نه تو روی زمین قدم می زنی و نه این جا زمین است...

جایی که مصداق عرش است...

نمایشی از بهشت اعلا...

قطعه ی کم نظیری از فردوس برین...

آقا جان برای کسی که بخواهد ببیند می بیند که در مسجدت همه چیز هست.... هم کوثر و هم چشمه ی سلسبیل و هم حور العین های بهشتی....

کیست که انکار کند زیبایی عرش آسمانیت را؟؟؟

گنبد آبی رنگت را چه کسی دوست نخواهد داشت؟؟

آقا جان بگو....

کدام فرزند آدمیست که  این گنبد های سبز رنگ و گلدسته های با عظمت مسجدت دلش را به مسجد النبی گره نزند.....

عجیب عجین شده اند این دو با هم.....مسجد جگر گوشه ی پیامبر باید هم جزئی از عرش باشد...

چقدر دلم تنگ است آقا....

چقدر زود از بهشتت دور شدم....

آقا جان به مادرت زهرا دلم پر می کشد برای قدم زدن در مسجد با صفایت....برای ندبه های در شبستانت....برای آل یاسین های زیر لبی...

دوباره دعوتم می کنی؟؟؟

دوباره مرا به  عرش آسمانیت می بری؟؟؟

نگو نه....نگو که اگر بگویی دق می کنم از این طرد شدن....

می خواهم اگر یک لحظه هم به زندگی ام مانده باشد به عرشت بیایم و با خود مرا به زیارت جد شهیدت ببری....

آخر من هنوز کربلایی نشده ام آقا.....هنوز آرزو به دل مانده ام....

آرزو به دل بودن را غمی نیست اما آرزو به گور بردن را نمی توانم تحمل کنم....

چه حالی دارد از مسجدت به سمت کربلا پرواز کردن....

گفتند حج فقرا زیارت جد رئوفت علی ابن موسی الرضاست....

با این حساب چندین بار حاجی شده ام...آن هم عجب حاجی شدن پر حس و حالی....اما نمی توانم از سرم دور کنم که بمیرم و یک بار خانه ی خدایم را به چشم نبینم.....یک بار سفیدی دیوار های مسجد النبی را از نزدیک نبینم....یک بار سنگ های بقیع را با رد چشم نوازش نکنم....نمی توانم آقای خوبی ها....

مرا دوباره به عرشت راه بده و نگذار آرزو به گور شوم....بد بوده ام....شکی درش نیست.....آنقدر بد که حتی لایق همین یک دیدار هم نبوده ام....اما کرمتان باز هم شرمنده ام کرد....باز مرا دعوت کرده اید به غرشتان...

تا دنیا بوده و فرزند آدمی....از ابتدا تا انتها همه از لطف و کرم شما فیض برده اند آقا....

فقط همین یک بار را هم به این حقیر نظر انداز....

فقط همین یک بار هم برایم دعوت نامه بفرست.....

خودت خوب می دانی که میان عرش جمکرانی ات چه حال خوشی دارم....بگذار دوباره حالم خوش شود....بگذار دوباره تجربه کنم پرواز میان گلدسته های مسجدت را....

دوستت دارم آقای خوبی ها....

 


موضوعات مرتبط: امــــــام زمـــان ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 4 اسفند 1393برچسب:, | 22:13 | نویسنده : راحیل (M.S.T) |

برای آمدنت کاری نکرده ام....

حتی دست به سیاه و سفید هم نزده ام....

آخر رو سیاهی هم حدی دارد....مرزی دارد....ندارد؟؟؟؟

بریده است....

این شرمندگی امانم را بریده است...!!!

این همه روسیاهی ام را چگونه پنهان کنم یا صاحب ازمان ؟؟؟؟؟

چگونه با این همه گناه و غفلت نگاهم را به پرچم عدالتت بدوزم؟؟؟؟

چگونه و با کدامین گوش به بانگ "انا الحق" تو گوش فرا دهم؟؟؟؟

چگونه سرورم؟؟؟

چگونه سر از راهت در بیاورم؟؟؟؟

چگونه؟؟؟

 

یا مهدی


موضوعات مرتبط: امــــــام زمـــان ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 11 دی 1393برچسب:مهدی, صاحب الزمان, امام زمان, | 17:18 | نویسنده : راحیل (M.S.T) |
صفحه قبل 1 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Theme98.com :.

  • قالب وبلاگ
  • اس ام اس
  • گالری عکس